خدای کریم
یکی از عاشقان خوب تو با ما گفته است: «با کریمان کارها دشوار نیست». دلمان به کَرَم تو گرم است. به بارش ابرِ خطاپوش تو که قادر است تیرگیها و کاستیهای ما را بشوید و از میان ببَرَد. آنچه در نخستین آیات قرآن خود را به آن وصف کردهای کرم است: اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ. تو بزرگوارترینی و بزرگواری آمرزش بیحساب و عطای فراگیر است. به بزرگواری تو که بیش از هر چیز در خطابخشی و جرمپوشی نمود یافته، پشتگرمیم. در عین حال که مراقبیم نگریستن به کریمیِ تو ما را فریفته نسازد و از عمل باز ندارد. بیدارباش تو را به یاد میآوریم که با ما گفتهای: يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ
خدای کریم
بهار آمده و سال، نو شده است. دلهای ما اما خسته و خزاندیده است. بهار، رمزی از حضور توست. در دل های مجروح ما جوانه بزن و در ما سبز شو. در ما گُل کُن و شکوفه بزن. در ما قد بکش و سایه بگستران. چه فایده که خاک و باغ از نَفَس بهاران حیاتی تازه یابند و ما همچنان در بندِ زندگیهای پریشان خود باشیم. بهار، بوسههای زندگیبخش توست که بر پیشانی دل مینشیند. ما را ببوس. همچنانکه شاخههای جوان درختان را میبوسی. در ما بدَم، همچنانکه در هوای اینروزها دمیدهای. دلتنگی، درد مهیبی است، دلتنگیهایمان را بنواز.
خدای کریم
نامُرادیها و جفاکاریها ما را به پرتگاه نفرت و خشونت کشاندهاند. مزاج روزگار گاهی چنان تباه میشود که یکپارچه آتش خشم میشویم و یکدیگر را به ناروا میآزاریم. به ما وسعت نگاه و انشراح دل و فراخی جان عطا کن تا با مروّت و مدارا رفتار کنیم، از کلماتمان پرستاری کنیم تا کمتر گزنده باشند و دلمان را دریابیم تا از ملایمت و انعطاف بیشتری برخوردار گردد.
خدای کریم
از دریای فیض و نور خویش، بادی برانگیز که رخوت و خوابزدگی ما را چاره کند و به چشمهای ما بیداری ببخشد. گاهی چنان در دام روزمرگی و اندوه معاش غوطهوریم که از یاد میبریم چشمهایمان را شستشو دهیم و دلهایمان را هر بار تازه کنیم. در قحطسالیهای دمشقی، یاریمان کن تا حرمت عشق را پاس داریم و مهربانی را از یاد نبریم.
خدای کریم
گشایشی بر ما ارزانی کن تا از باورهای جزمی و خودخواهانهی خود دست برداریم و پیامهای قُدسی تو را در جهت منافع فردی و گروهی خویش معنا نکنیم. عنایتی بر ما روانه دار تا پیامهای تو را چنان فهم کرده و زندگی کنیم که درون ما را از معنا و دیگردوستی بیاکند و به وصل و خویشاوندی نوع بشر راهبر باشد. قلب ما را به جانب همهی آفریدگان بگشا و از تنگنای خودپرستی برهان.
خدای کریم
«همای اوج سعادت»، نظر لطفباری است که تو بر ما میکنی و آبادانی جان، از تابش مهربان توست. همین که احساس کنیم در ما مینگری و روی برنمیگیری، آراسته میشویم. نگاهت را میخواهیم تا آراسته شویم.
خدای کریم
ما را ببخش که صداها و نشانههای تو را در گسترهی طبیعت و در قلبهای آدمیان نشنیدیم. ما را ببخش که علائم راهگشای تو را نادیده گرفتیم. ما را ببخش که سبکسرانه و بیاعتنا از کنار کلامهای مقدس گذشتیم. ما را ببخش که انسانهای آسیبدیده و محروم را نادیده گرفتیم. ما را ببخش که سنگدلانه به قضاوت نشستیم. ما را ببخش که بزرگترین سرمایهی زندگی خود را که روحمان است آلودیم. ببخش و یاریمان کن دریچههای جانمان را به جانب هر چیز پاک و روشن بگشاییم و در وقت جان دادن، دستهایمان در دست تو باشد.
خدای کریم
کبوتر ایمان، در حال گریختن از بام زندگی ماست. رنجها و آلامی که در جهان میبینیم و معنایی برای آن نمییابیم، سبب مهم گریختن اوست. روزنی بگشا تا در رنجهای جانفرسایی که میبَریم معنایی پیدا کنیم و در دل تاریک و تارترین شبها، بشارت نوری را شاهد باشیم. انگار در غیاب این کبوتر، زندگی ما چیزی کم دارد. آتشی در میان رنجها و تلخکامیهای ما برافروز تا همچنان راهی به سوی ایمان پیدا کنیم. کبوترانه بر بام عمر ما بنشین.
کوتاه کنم:
عشق درآمد از درم، دست نهاد بر سرم
دید مرا که بیتوام گفت مرا که وای تو!
نظرات